نرگس آبیار از “نفس” می گوید

9 آذر 1398
شبکه ایران زنان؛  

با آرمان و رسالت مشکل دارم
با نرگس آبیار، کارگردان و نویسنده‌ای که بیان دیگری از جنگ تحمیلی دارد؛

کورش شیرازیان: آرمان‌خواهی و رسالت، واژه‌هایی است که در این سال‌ها از دهان بسیاری از مسئولان فرهنگی و سیاسی ایران خارج شده است اما تا چه اندازه می‌توان در ظرفی چون فیلم، داستان یا موسیقی به آنها نزدیک شد؟ رسیدن یا نرسیدن محصولات فرهنگی در معنا به این واژه‌ها و اساسا درستی هدف‌قراردادن آنها، موضوعی است که به‌ویژه در چند سال اخیر، محل اختلاف بسیاری بوده است. در میان فعالان عرصه فرهنگی، کارگردان جوانی حضور دارد که به تازگی به جریان فیلمسازی وارد شده و در همین مدت کوتاه، به موفقیت‌های قابل‌توجهی هم دست یافته است.

او درباره آرمان و رسالت در محصولات فرهنگی، حرف‌های شنیدنی دارد. «اشیاء از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند»، «شیار ۱۴۳» و «نفس»، سه فیلم سینمایی است که نرگس آبیار در کارنامه هنری خود دارد. او که از سال ۱۳۷۶با نویسندگی کار خود را آغاز کرد، از سال ۸۴ وارد دنیای فیلمسازی شد و با ساخت فیلم‌های کوتاه، حضور در دنیای تصویر را آغاز کرد. آبیار، تاکنون بیش از ۳۰ جلد کتاب در زمینه رمان و داستان منتشر کرده که برخی از آنها جان‌مایه فیلم‌های او شده‌اند. آخرین تجربه سینمایی او، فیلمی بود با روایت کودکی که از قبل از انقلاب تا پایان جنگ را مرور می‌کند، از دریچه کودکی خود و با معصومیت ویژه این سن و سال، ماجرا‌ها را از سر می‌گذراند و دست به تفسیر آنها می‌زند. نگاه اجتماعی، مشخصه بارز آثار آبیار (هم در نویسندگی و هم در فیلم) است.

علاوه‌براین، ارائه نگاهی نو از جنگ، ویژگی بعدی نگاه هنری آبیار است که می‌توان آن را در اغلب آثار او دید. دو فیلم سینمایی اخیر او یعنی «شیار ۱۴۳» و «نفس»، جنگ را روایت می‌کنند اما با دو نگاه کاملا متفاوت. مهران احمدی، پانته‌آ پناهی‌ها، گلاره عباسی، سیامک صفری، شبنم مقدمی، سیامک عبادی‌زاده، ساقی زینتی، محمدرضا شیرخانلو، سیده‌ساره نورموسوی، علی خانبابایی و جمشید هاشم‌پور، بازیگران آخرین فیلم سینمایی او یعنی «نفس» هستند که از میان آنها، شبنم مقدمی توانست جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را از سی‌وچهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، از آن خود کند.

با این هنرمند که در عالم کارگردانی جزء جوانان موفق است، به بهانه هفته دفاع مقدس و نگاه تازه او به دوران دفاع مقدس، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که شرح آن را در ادامه می‌خوانید:
چه شد که بعد از «شیار ۱۴۳» باز هم فیلمی ساختید که لااقل در بخشی از آن به جنگ پرداخته بودید؟
قبلا رمانی با نام «نفس» نوشته بودم و حدود سه سال قبل تصمیم داشتم آن را در همان قالب منتشر کنم؛ در نهایت اما تصمیمم تغییر کرد و از روی آن فیلمنامه‌ای نوشتم که تبدیل شد به فیلمنامه «نفس»؛ البته رمان «نفس» را سال ۹۵، نشر نیماژ، منتشر کرد. این را هم بگویم که چون باید در فیلمنامه، وجه داستان‌گویی غلبه داشته باشد، کار سختی را از سر گذراندم. ناگفته نماند که در رمان هم درست مثل فیلم، راویِ اول‌شخص و کودک است.

از آنجا که شیرین‌زبانی کودک، قصه‌خواندنش را برای مخاطب خیلی جذاب می‌کرد تبدیل آن به فیلمنامه ریسک بزرگی بود که من آن را انجام دادم. ریسک بالای این کار از آن‌ رو بود که در فیلم فقط در برخی جاها می‌شد نریشن‌گویی داشته باشیم. این کار یک کل به‌هم پیوسته است و فضاهای داستان با پیچ و مهره‌های ظریف به هم وصل هستند؛ آنجا که درباره قصه آجیلِ مشکل‌گشا صحبت می‌شود، شخصیت‌پردازی متفاوتی اتفاق می‌افتد. راوی قصه در اینجا می‌گوید: نه، نه آقای من همین یک قصه را بلد است اما پدرم داستان‌های زیادی را می‌داند و خیلی خوب برایم تعریفشان می‌کند. کودکِ داستان، پدرش را عاشقانه دوست می‌دارد و آرزو دارد روزی دکتر تنگی‌نفس شود و پدرش را که بیماری تنگی‌نفس دارد، معالجه کند. در بخش دیگری از فیلم، مراسم سوگواری و رفتن شاه به نمایش درآمده برای کودک که راوی داستان ماست، اتفاق عجیبی است.

در صحنه توزیع کلوچه در خیابان به مناسبت رفتن شاه، چه هدفی را دنبال می‌کردید؟
ما در این صحنه، می‌خواهیم بگوییم انقلابمان با تلاش کسانی که متعلق به طبقه ضعیف (از منظر اقتصادی) بودند، به ثمر نشسته است. همین طبقه در مجاهدت‌های بزرگوارانه دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی بالاترین اثرگذاری را داشته‌اند. رفتن شاه از نگاه کودکی که به خاطر شلوغی جمعیت، پخش‌کردن کلوچه و بلندی موهای پدرش (چون موهای پدرش بلند است و او موی بلند پدر را نشان قدرتمندی او می‌داند) خوشحال است، برای مخاطب جالب است. همه صحنه‌های موجود در فیلم، هدف به‌خصوصی داشته است؛ بنابراین می‌توانم درباره تک‌تک صحنه‌ها برایتان توضیح دهم.

شما پیش از «نفس»، «شیار ۱۴۳» را ساخته بودید. با این توضیح، از نظر شما به‌عنوان کارگردان، تفاوت این دو اثر با هم چه بود؟
فیلم «نفس» در فیلمنامه، کارگردانی و مضمون با «شیار ۱۴۳» تفاوت زیادی داشت؛ البته این تفاوت کاملا غریزی اتفاق افتاد اما آنچه در این بخش باید بر آن تأکید کنم، این است که «نفس» با تمام تفاوت‌هایی که با «شیار ۱۴۳» داشت، به هیچ‌وجه فیلم سختی نیست؛ بنابراین فکر می‌کنم مخاطب را با خود همراه کند.
مسئله جنگ و پرداخت شما به دفاع مقدس، شاید بارزترین اشتراک بین این دو فیلم باشد. درباره این اشتراک برایمان توضیح دهید…

نباید فراموش کنیم که «نفس»، پیش از هر چیز، یک فیلم اجتماعی است و چون سال‌های زیادی در این فیلم موردنظر قرار گرفته است، انقلاب و جنگ را نیز در برمی‌گیرد؛ برهه‌ای حساس و پرماجرا در «نفس» مورد توجه قرار گرفته که در آن انقلاب و جنگ در این کشور رخ داده است. شاید نکته قابل توجه و متمایزکننده «نفس» با دیگر فیلم‌هایی که انقلاب و جنگ را روایت می‌کنند، این باشد که همه ما به‌عنوان مخاطب از دریچه و دید یک کودک با تمام معصومیتش به همه این حوادث نگاه می‌کنیم. ما در تدوین، سکانس‌های فوق‌العاده‌ای از فیلم را حذف کردیم؛ سکانس‌هایی که تدوین آنها، آه را از نهاد عوامل فیلم بلند کرد. ناگفته نماند که من به هیچ عنوان با حذف آن بخش‌های فیلم موافق نبودم اما به اجبار باید این اتفاق می‌افتاد.

پانته‌آ پناهی‌ها، شبنم مقدمی و جمشید هاشم‌پور در «نفس» با گریم‌های متفاوتی ظاهر شده بودند. گریم‌های متفاوت بازیگران در این فیلم، می‌تواند توجه بیننده را به خود جلب کند. در این میان اما شبنم مقدمی بود که جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل را از آن خود کرد. در این مورد چه نظری دارید؟
من برای انتخاب و گریم بازیگران، به تصاویری که از شخصیت‌ها در رمان «نفس» در ذهنم نقش بسته بود، رجوع کردم. با این توضیح، همه کسانی که در این کار نقش‌آفرینی کردند، همان شخصیت‌هایی را که در ذهن من نقش بسته بود، داشتند. خوشبختانه، شبنم مقدمی به حقش رسید اما من تصور می‌کردم بقیه هنرمندان حاضر در این کار هم در فجر دیده شوند.

مخاطب فیلم «نفس»، احتمالا این سؤال را از خود خواهد پرسید که علت پرداخت نویسنده به جزئیات مختلف در فیلم آن هم تا این حد، چه بوده است؟ با توجه به اینکه خودتان به رمان «نفس» در ابتدای گفت‌وگو اشاره کردید، آیا می‌توان انتقال فیلمنامه از یک رمان را به‌عنوان علت پرداخت به جزئیات (تا این اندازه) دانست؟
به نظر من، زندگی و شخصیت افرادی که در جامعه زندگی می‌کنند، پر است از جزئیات و اتفاقاتی که در لحظه می‌افتد. من معتقدم پرداخت به جزئیات در باورپذیرتر کردن شخصیت‌ها و کلیت داستان، تأثیر بسیار زیادی دارد. به همین دلیل، در رمان‌ها و فیلم هایم چنین رویکردی را دنبال می‌کنم. در این بین، نزدیکی من به فضا و زندگی افرادی که در زمان جنگ به جبهه‌ها می‌رفتند، در پرداخت به جزئیات و در نتیجه، باورپذیرتر کردن قصه اثر‌گذار بود. ناگفته نماند که داستان‌های این افراد هم پر از جزئیاتی است که باعث عمیق‌تر شدن مفهوم داستان می‌شود، چون مفهوم داستان در لایه‌های زیرین تنیده شده و مخاطب با جای‌گذاری تکه‌های مختلف پازل‌ها در داستان، به نتیجه می‌رسد و برداشت شخصی‌اش را از مواجهه با اثر خواهد داشت. من به‌جز داستان‌های فانتزی که در فضایی تخیلی جریان دارد، در بقیه نوشته‌هایم توجه زیادی به جزئیات دارم.

با توجه به شناختی که مخاطب از آثارتان دارد، فکر می‌کنید پس از دیدن فیلم «نفس» چه واکنشی از خود نشان دهند؟
در ابتدا باید نکته مهمی را بازگو کنم؛ به باور ما وظیفه ما این است که برای بالابردن سطح سلیقه مخاطب تلاش کنیم. اگر هدف ما فقط فروش بالا و دستیابی به نفع مالی باشد، شاید به این نکته توجه چندانی نکنیم. به نظر من اگر این نکته لحاظ نشود، مجبوریم سطح کار را تا سطح سلیقه مخاطب عام پایین بیاوریم؛ البته این را هم بگویم که دوست دارم فیلم به گونه‌ای باشد که خاص و مخاطب عام را از دیدنش راضی نگه دارد، اما نباید فراموش کرد، کارگردان باید فیلمی را که خودش به آن اعتقاد دارد، بسازد و کاری را انجام دهد که بعدا بتواند از آن دفاع کند.

به نظر من، درباره فیلم‌هایی که سطح بالاتری را دنبال می‌کنند، نقد باید از مدارس و سطوح پایینی که عموم جامعه در آن قرار دارند، آغاز شود تا از این رهگذر سطح فرهنگی عموم جامعه هم بالا برود. «نفس» سه سال از بحرانی‌ترین سال‌ها در ایران را نشان داده است. من فکر می‌کنم یکی دیگر از نکات متمایزکننده «نفس» با دیگر فیلم‌ها که این دوره تاریخی را به تصویر کشیده‌اند، معصومیت کودک در نگاه به جهان پیرامون او است. راوی در بخشی از فیلم در حال خواندن کتابی درباره دزدی‌هایی است که قبل از انقلاب انجام می‌دادند و دختران را به روسپی‌خانه‌ها می‌بردند.

نگاه معصومانه او اینجا هم خودش را نشان می‌دهد. او نمی‌داند خانم رئیس به چه کسی گفته می‌شود؟ وقتی به شخصیت کتابی که دارد می‌خواند، گیلاس می‌دهند، تعجب می‌کند؛ چون با خود می‌گوید گیلاس‌ که نمی‌شکند، بلکه له می‌شود. معنای کلماتی همچون دورو، دوزندگی و… برایش مفهوم نیست و درست مثل نوستالژی‌های ما در دوران کودکی شیرین و خنده‌دار به نظر می‌آید.

کودکی دست‌نخورده، بکر و معصوم همان چیزی است که «نفس» درپی نشان‌دادن آن برآمده است. این فیلم می‌خواهد آرزوهایی که جنگ‌طلبی و قدرت‌طلبی آنها را از بین می‌برد، نشان دهد؛ این رسالتی است که «نفس» دارد؛ البته چون راوی قصه در «نفس» یک کودک است، شاید برخی گمان کنند این فیلم مربوط به گروه سنی کودک و نوجوان است اما این برداشت اشتباه است. این فیلم در درون خود خشونتی دارد که اجازه نمی‌دهد فیلمی برای کودکان در نظر گرفته شود؛ البته به نظر من باید فیلم «نفس» را کاری درباره کودکان بدانیم. در این فیلم، راوی کودکی است که رنج‌های اطرافش را می‌بیند و با شیرینی و معصومیت کودکانه‌اش آن را تحمل‌پذیر می‌کند.

با این توضیح که گفتید هر کدام از صحنه‌های فیلم برای خودش تفسیری دارد و هدفی پشت خود دارد، اینکه کودک راوی معتقد است ننه‌آقا فقط او را کتک می‌زند، چه هدفی را دنبال می‌کند؟
در «نفس»، ننه‌آقا یک شخصیت پارادوکسیکال است؛ با این توضیح که مادر واقعی پدر کودک نیست اما چهار فرزند ناپسری را بزرگ می‌کند. او مثل بسیاری از آدم‌هایی که در کنار هر کدام از ما زندگی می‌کنند، شخصیت سیاه یا سفید ندارد و خاکستری است؛ با این توضیح گاهی بچه‌ها را کتک می‌زند و گاهی به آنها محبت می‌کند. این نکته هم باید مورد توجه قرار بگیرد که بچه‌ها از مادران و مادربزرگ‌های تنی خودشان هم ممکن است، کتک بخورند.

ظاهرا روستایی که صحنه عاشورا را در آن فیلمبرداری کردید، روستای پدری شماست.
بله، آنجا روستای آبا و اجدادیمان است و مردمش با ما آشنا بودند. برای همه این صحنه‌ها زحمت‌های زیادی کشیده شد. دوازدهم رجب مردم را برای صحنه عاشورا جمع کردیم و فکر می‌کنم مردهای سینما نمی‌توانستند این کار را بکنند. محبوبیتی که با ساخت فیلم «شیار ۱۴۳» به دست آمده بود، کمک کرد تا فقط با یک فراخوان مردم را جمع و صحنه عاشورا را به پا کنیم.

باتوجه به آثار شما درزمینه مکتوب و فیلم، نگاه به مشکلات و معضلات اجتماعی مانند فقر و توجه به تأثیراتی که جنگ بر مردم ایران گذاشته، جزء اصلی کار شماست؛ با این توضیح، علت تأکید شما بر این موارد چیست؟
از نظر من، فرهنگ در انتقال مفاهیم انسانی تأثیرگذاری بالایی دارد. با این توضیح، من معتقدم هنرمند در ابتدا در اثری که ارائه می‌دهد، باید در ذهن مخاطبش علامت سؤال ایجاد کند. من چندان با به‌کارگیری واژه‌هایی همچون رسالت هنرمند موافق نیستم و ایجاد علامت سؤال در ذهن مخاطب را اتفاق مهم و ارزشمندی می‌دانم. موفقیت یک اثر هنری از دیدگاه من، در این است که بتواند مخاطبش را به فکر وادارد. ممکن است، برخی بگویند یک اثر هنری شاید حرف بزرگی برای گفتن نداشته باشد، اما مگر همیشه حرف‌های بزرگ تأثیرگذاری بالایی دارند؟

گاهی یک حرف کوچک در جایگاه کوچکی از یک پازل قرار می‌گیرد که می‌تواند تفکر مخاطب درباره یک موضوع مشخص را کامل کند و از همین رهگذر به ذهن او پیراستگی بدهد. برخی از تقید و تعلق به آرمان، به‌عنوان هدف یک فیلم درباره دفاع مقدس یاد می‌کنند ولی باید بگویم که من با این کلمه مشکل دارم. به باور من، هدفِ کار هنری آرمان نیست؛ آرمان موضوعی کلی است که نمی‌توان آن را در قالب داستان و فیلم ریخت؛ البته جزئی از آرمان را می‌توان در داستان و رمان سراغ گرفت ولی اینکه بخواهیم یک آرمان را از طریق رمان، داستان یا فیلم به مخاطب یادآوری کنیم یا آموزش دهیم، از دید من درست و شدنی نیست.

شما در «شیار۱۴۳»، مادران و زنان ایران را به تصویر کشیدید یا مادر و زن آسیب‌دیده و منتظر در جریان جنگ را مورد توجه قرار داده بودید؟
به نظر من، من فیلم‌هایی همچون «شیار ۱۴۳» را منحصر به مخاطبان ایرانی زنان و مادرانی که درگیر دفاع مقدس بوده‌اند، نمی‌دانم. به نظر من این فیلم مربوط به تمام مادران و زنانی در سراسر دنیاست که با جنگ درگیر بوده‌اند؛ مثلا فرزندان خود را در جنگی از دست داده‌اند یا او را گم کرده‌اند و هنوز منتظر بازگشت او هستند؛ البته ممکن است بین نظرگاه زنان و مادران ما در مواجهه با جنگ و نگاه زنان و مادران سایر نقاط دنیا تفاوتی وجود داشته باشد و آن بعد معنوی‌تر و حماسی‌تر ماجرا باشد.

وقتی فرزند یک مادر چشم‌به‌راه در جبهه شهید می‌شود و پیکرش نزد مادر بازمی‌گردد، سؤالی بی‌جواب نمی‌ماند اما وقتی یک فرزند گم می‌شود، شرایط سختی برای مادر چشم‌به‌راه پیش می‌آید که توصیف آن، کار راحتی نیست. مادرانی را می‌شناسم که بعد از گذشت همه این سال‌ها، هنوز چشم به راه بازگشت فرزندشان نشسته‌اند و هنوز هم سرگشته و بی‌تابند که همین بی‌تابی و سرگشتگی، به شخصیت آنها عمق داده و از آنها انسان‌های بزرگی را ساخته است. در همین نقطه است که تفاوت زن و مادر منتظر ایرانی در مقایسه با زنان و مادران سایر نقاط جهان، نمود پیدا می‌کند. مادران ایرانی مرگ را پایان زندگی نمی‌دانند و برهمین‌اساس، به ماجرای مفقودالاثرشدن یا شهادت فرزندشان با معنویت نگاه می‌کنند و دچار نیهیلیسم نمی‌شوند.

منبع: وقایع اتفاقیه